بیخیالت می شم

هـِـی لعنتـــــی!میخواهم توصیف ات کنم. خیاط نبودی.اما خوب وصله های جور واجور به من زدی! آشپز نبودی.اما چه آش چـربی برایم پختی! کفاش نبودی.. اما چه به اندازه ، کفش رفتن ام را دوختی! و مـن. دیــــوانه نبودم!! اما چه دیوانه وار دوست ات میدارم


پ.ن:نمی دونم نویسنده ش کیه ! 

نظرات 1 + ارسال نظر
شوخ ِ شب چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 02:02 ب.ظ http://shokhi.blogsky.com

هجویه بود یا عاشقانه ای افسار گسیخته؟!

گزینه ی سه نمی دونم والا باید از نویسنده ش این سوال ُ بپرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد